پاسخ سوالات از طرف من:)

داشتم تو وبلاگ پاییز میگشتم،مطالبی که نخونده بودمو میخوندم یهو این چالشو دیدم بعد دیدم عههههه منم دعوت کرده...

چون خیلی چالش باحالی بود میخوام بویسم♥️

 

1. راست دست هستین یا چپ دست؟

راست

 

2. نقاشیتون در چه حده؟

نقاشی کشیدنو خیلی دوست دارم و نقاشیامو بیشتر.

به نظرم خوبه.

 

3. اسمتونو دوست دارین؟

خیلی خیلی خیلی زیاد،به نظرم خدا خیلی دوستم داشته که اسمم شده فاطمه🥰

(فکر کنم کلا اینجا نگفته بودم اسمم چیه)

 

4. شیرینی یا فست فود؟

 

جفتشو خیلی خیلی دوست دارم ولی شیرینی رو یه ذره که بخورم میلم دیگه نمیکشه  ولی فست فودو میتونم روز ها بخورم:)))))

 

5. دوست دارین قد همسر آیندتون چند سانت باشه؟ (سانت بگینااا)

۱۸۲به بالا😅

 

6. عمو یا دایی؟

دایی:»

 

7. خاله یا عمه؟

همشون ولی با خاله هام ارتباط بیشتری داریم:»

 

8. عدد مورد علاقتون؟

یک،نوزده،هشت

 

9. اولین وبی که زدین رو حذف کردین؟

همینه اولین وبی که زدم. 

 

10. تو بیان با کی بیشتر از همه صمیمی هستین؟

پاییز و پرتو چون خارج از وبلاگ هم میشناسمشون.

 

11. بابا و مامانتون تو بیان کیه؟

یتیمم تو بیان:/

 

12. رو جنس مخالف کراشی؟

اره...🙄

 

13. مترو یا قطار؟

قطار صددرصد:)

 

14. به نظرت شادی یعنی چی؟

یعنی تو تاریک ترین روز هات دنبال امید باشی و بلند بلند بخندی...

 

15. سه تا از صفاتت؟

امید دارم،حساسم،خسته بشم یه ذره غیر قابل تحمل میشم. 

 

16. اگه می تونستی هویتت رو عوض کنی دوست داشتی جای کی باشی؟

شعاریه ولی ادم باید خودشو بپذیره و نخواد جای کسی باشه:)هویت خودمو دوست دارم.

 

17. الان از چی ناراحتی یا چی اذیتت می کنه؟

همه مشکل دارن تو زندگیشون،همون اذیتم میکنه.ولی نمیگم چیه♥️🙄

 

18. به چی اعتیاد داری؟

گوشی عزیزم:))))

 

19. اگه می تونستی یه جمله بگی که کل دنیا بشنوه چی می گفتی؟

همدیگرو بغل کنید:)

 

20. پنج تا چیز که خوشحالت می کنه؟

صحبت کردن با مامانم

ابجیم بیاد ایران

نوشتن:)

انقلاب رفتن با نازنین (دوستم)

خرید کردن با کارت بابا😂

اشپزی

کادو گرفتن

متن هایی که خودم نوشتمو برای بار هزارم خوندن

 

21. اگه می تونستی به عقب برگردی چه نصیحتی به خودت می کردی؟

انقدر استرس نداشته باش برای همه چی گوگولی:))

 

22. چه عادتها و رفتارهایی دارین که باعث آزار بقیه است؟

حتما باید تو اتاق خودم که هستم در اتاق بسته باشه.(بابام هی میگه بزار در باز باشه)

سرم خیلی تو گوشیه..

 

23. صبح ها اگه مامان بابات بیدارت می کنن، چه جوری این کار رو انجام میدن؟

قبلا مامانم صدام میکرد اما الان یک سالو چند ماهه خودم گوشیمو کوک میکنم.

 

24. کراشاتون تو مدرسه؟

نداشتم و ندارم...

 

25. تا حالا شده به یکی اشتباهی پیام بدین و دردسر بشه؟

نه ،یادم نمیاد.

 

26. یه جمله تاثیرگذار برای مخ زنی؟

من خودم مخ نزدم و نمیزنم:)

ولی اگه یکی بخواد مخو بزنه فقط کافیه صداش خوب باشه،بگه سلام تمومه^-^

البته که ما اهل این چیزا نیستیم😂

 

27. چه فرقی بین شما تو فضای مجازی با اونی که تو واقعیت هستین، وجود داره؟

قطعا خیلی تفاوت هست،ادم نمیتونه صد درصد خودشو نشون بده اینجا...

 

28. یه دروغی که اینجا به ما گفتین؟

نگفتم.

 

29. تو بیان چند تا اکانت دارین؟

یکی دیگم دارم ولی خیلیییی وقته سر نزدم بهش

 

30. اولین دوستتون تو بیان؟

پرتو

 

31. چند بار تو وبتون چس‌تاله گذاشتین؟

نمیدونم😂

 

از کسی دعوت نمیکنم چون خیلی وقته گذشته از این چالش:)

فعلا خداحاااافظ:)

زلال:)

این منم:)

به دعوت پرتو :))))

 

چالش این منم...

1.زلال دیگر لقب من نیست بخشی از نام من است:)

 

2.همیشه تولدم را در مهر جشن گرفته ام:)

 

3.به دنبال اهداف بلندم میروم:)

 

4.نوشتن را دوست دارم و برای خود مینویسم.گاهی نوشته هایم را در این وب میگذارم:)

 

دعوت میکنم از همه کسایی که شرکت نکردن:)

۳

همه چی:)

من گم شده ام...

میان نخ های لباست,میان بند های کفشت,میان چشمانت...

تو نمیدانی اما من میمیرم وقتی پلک میزنی و چشمانت را باز میکنی اخر من طاقت ندیدن چشمان سیاهت را ندارم,خنده دار است اما چندیدن بار تلاش کردم زمان پلک زدنم را با تو هماهنگ کنم اما هر لحظه محو چشمانت میشوم و نفس را هم فراموش میکنم.

-زلال

 

سلااااااااام:)

بهم نمیاد انقدر عاشقانه بنویسم نه؟wink

من خیلی خیلی علاقه به متن های کوتاه عاشقانه دارم اکثر چنل هایی هم که تو تلگرام دارم با همین موضوعه ولی خب سختمه نوشتن متن عاشقانه...شاید چون عاشق نشدم...

.

مدرسه هامون به صورت انلاین شروع شده البته اختیاری کردن اگه کسی بخواد هم میتونه بره مدرسه.

دختر خالم تازه داره میره کلاس اول اونم به صورت انلاین,دلم واقعا براش میسوزه کلی ذوق مدرسه رفتن داشت و تا لحظه اخر امید داشت حضوری شه ولی خب مدرسشون انلاین کردن...

این کرونا عجب داستانی درست کرده...

.

کمتر از یک ماه دیگه تولدمهههههههههه و من کلی برنامه براش ریختم ولی احتمالا با این وضع کرونا نمیتونم هیچ کدومشونو انجام بدم

پارسال روز تولدم آرزو ها و کارایی که دوست دارم تا سال بعد بهشون برسم و انجام بدم رو نوشته بودم و کلی کلی ذوق دارم که برم نگاهش کنم ببینم به کدوم رسیدم:))))

البته من این کارو هم روز سال تحویل هم روز تولدم هم روز عاشورا انجام میدم البته روز عاشورا یکم معنویهheart

چشم بهم زدیم نصف سال 99 تموم شد و من هنوز تو فروردین 99 گیر کردمfrown

.

آبجیم چند هفته دیگه امتحان مهمی داره خیلی خیلی ممنون میشم اگه براش دعا کنید قطعا بهتون برمیگرده:)

شاد و سر حال باشید:)

فعلا:))))heart

 

زلال:) ۳ ۳

میگذرد این روز ها :)

سلااااااااااااااااااااااااااااااام

حالتون چطوره؟؟؟

اقا سریال همگناه خیلی قشنگه بین نمایش خانگی هایی که تازگی اومدن...

یه چیز بگم؟

من خیلی از پایان خوش فیلم ها و داستانا بدم میاد:(اصلا وقتی داستان یا فیلم هایی با پایان خوش میبینم احساس میکنم دارن به شعورم توهین میکنن.

بنابراین امیدوارم همگناه پایان خوش نداشته باشه:)

 

چند وقتیه علاقه شدیدی نسبت به زبان انگلیسی پیدا کردم و زمان هایی که کلاس زبانم احساس لذت میکنم:)

خیلی خوبه. نه؟

 

دارم کتاب دختران افتاب که از دختر دایی گلم قرض گرفتمو میخونم البته الان فصل دومم تازه:)

 

و بالاخره دوباره برنامه ریزی کردن روزانه رو شروع کردم .فروردین و اردیبهشت خیلی جدی این کارو میکردم و حس خوبی داشتم>

 

پلنری که از ابرنگ گرفتم خیلی خوبه به نظرم یه پلنر کامله برای برنامه ریزیه روزانه

 

دلم خیلی خیلی برای ابجیم تنگ شده و این روزا واقعا نبودشو حس میکنم:(

 

خلاصه که موفق باشید:))))

 

یا علی...

 

زلال:) ۷ ۱

تولد وبلاگم:)

با کلی تاخیر:)

وبلاگ عزیزم پسر نازم تولدت مبارک:)))

خب تو دقیقا همون چیزی بودی که وقتی حوصله هیشکی رو نداشتم یا کسی حوصلمو نداشتم میدونستم که میتونی حالمو بهتر کنی:)

خوشحالم که پارسال به فکرم زد و وبلاگ درست کردم چون الان کلی ادم جدیدو میشناسم:)

روز های خوبی باهات سپری شد و میشه امیدوارم تا وقتی زندم بهت سر بزنم:)

مرسی از بیان جانِ جانان

مرسی از پرتو عزیزم که اگه اون نبود و وبلاگ رو بهم معرفی نمیکرد منم احتمالا از این نعمت دور بودم:)

و مرسی از همه کسایی که هستن:}

 

+برای اموات خودتون و من یه فاتحه بخونید:)متشکرم:))

یاعلی:)

۷ ۵

کفش قهرمانی(زلال‌نوشت)

کفش قهرمانی
در کنج جاکفشی نشسته و به گذشته خود فکر میکردم...
ان وقت ها مسعود من را هم به پا داشت،میدان نبرد که میرفت احساس غرور میکردم از اینکه من هم با او هستم،اما همان میدان نبرد من را از او جدا کرد...
عملیات فاو بود،رفت هم‌رزمش امیر ذبیحی را که پایش روی مین رفته بود را نجات بدهد اما خودش هم پایش را از دست داد...
از ان روز من دیگر به درد سید نخوردم،گوشه جا کفشی با کفش هایی که دیگر کوچک شده بودن برای صاحبشان این جا هستیم.
فرق من با باقی کفش ها این است که انها رفیق خود را دارند اما رفیق من پیش مسعود برای پای سالم است،چه خوش لیاقت است واقعا...
کتونی های مشکی به سمتم امدند،با کمی فاصله از من ایستادند یکیشان گفت:تو چرا انقدر خاکی هستی؟رفیقت کجاست؟
_او پیش صاحبمان است...
_دروغ نگو یه لنگه کفش به درد کسی نمیخورد باید جفتتان باشید برای استفاده!
اهی کشیدم و با حسرت جواب دادم:اخر صاحبمان پایش را از دست داده است.
کتونی های مشکی نگاهی به هم انداختند و با خنده از کنار من گذشتند،هیچ کفشی حرف من را باور نمیکرد فکر میکردند رفیقم گم شده است اما نمیدانستند آن رفیق خوش لیاقتِ من که تا اخرین لحظه جنگ مسعود را همراهی کرده پیدا ترین کفش جهان است.
آن شب تا صبح به خاطراتی که همراه سید داشتم فکر میکردم،مرد شجاعی بود،بی باک و با ایمان،آن وقت ها که مارا کنار سجاده در میاورد و به نماز می‌ایستاد دنیا زیباتر بود،عشق را وقتی میکردیم که تفنگ به دست میگرفت و به خط میرفت،هر قدمی که جلو تر میرفت قدم هایش استوار تر،محکم تر و مصمم تر میشد...
صبح زود با نوری که به خاطر باز شدن در جاکفشی به چشم هایم میخورد بیدار شدم...
مسعود بود!تا نگاهش به من افتاد لبخندش را پر رنگ تر کرد،نگاهی به پایش کرد و گفت:یادش بخیر چه روزای سخت و شیرینی داشتیم.
من را جلو کشید و خاک هایی که چند سال است رویم است را کنار زد و کمی تمیزم کرد.
_این کفش یادگار جنگ است،یادگار همان روزی که اسمم را گذاشتند جانباز،الحمدلله.
با قرار گرفتن به جای قبلی و بسته شدن در جاکفشی،تمام کفش هایی که تا ان روز حرفم را باور نمیکردند با دیدن آقاسید مسعود انگار قضیه برایشان روشن شده است.
کفش های مردانه ای که به نظر کهنه تر از باقی کفش ها میامدند،جلو ایستاده بودند،سمت راستی که پارگی کوچکی هم داشت گفت:تو باید مارا ببخشی ما حرف تو را باور نمیکردیم،تو کفش قهرمان و بزرگی هستی.
لبخندی زدم و خاطرات جنگ و همراهی با مسعود را برایشان تعریف کردم.
داستان خیالی 
با اردت به جانباز سید مسعود طباطبایی☘️

_زلال

 

زلال:) ۳ ۶

این روز ها:)

کتاب فرشته ها هم عاشق میشوند تموم شد :)))

خیلی خیلی قشنگ بود...

حتما پیشنهاد میشه😍❤️

داستان از زبون یه دختریه که دنبال ارزش و مقام زنه و ...

دانستانش کلی چیزای خوب و جدید به ادم یاد میداد و در عین حال که عاشقانه بود به کلی از سوال های توی ذهن ادم جواب درست میداد:)))

.

کتاب مهاجر کوچک از محمد رضا سرشار رو شروع کردم به نظرم جالبه راستش چون تعداد صفحاتش کم بود منو جذب کرد،خب من از بعد سال تحویل دو تا کتاب رو تموم کردم دلم میخواد یه کتاب دیگه رو هم تو فروردین تموم کنم ،برا همین یه کتاب انتخاب کردم که سریع بتونم بخونمش...

کلی تو کتابخثنه گشتم و همون طور که میگن جوینده یابنده است پیدا کردم😌

.

سه تا از عکس های چالش قرنطینگاری رو گرفتم هنوز فرصت نشده بزارم اینجا ولی احتمال داره بزارم...

.

خسته شدم از بس عکس فرستادم برا معلما:((((

این چه مدلیشه خداوکیلی:/

امیدوارم بعد از ماه رمضون مدرسه هارو باز کنن چون واقعا سخته تو ماه رمضون مدرسه رفتن:))

.

مامان خوشحالن برای ماه رمضون:)میگن دلم برای حال و هوای ماه مبارک تنگ شده😍

راستی گفتم مامان...

خالم این روزا حال خوبی نداره و نمیتونه کاراشو خودش انجام بده ...سرطان گرفتن و افتاده شدن:(((

لطفا براشون دعا کنید اگه مایلید برای شِفای همه مریض ها یه حمد بخونید:)

تو این کرونا مامان کمتر به خاله سر میزنن و همین اذیت میکنه...

.

موفق و عاشق باشید:))))

یاعلی👋🏼
 

زلال:) ۴ ۷

سلام بعد نبود طولانی:)

بعد کلی وقت ستاره ما هم روشن شد:)

بعله زلال مطلب گذاشته(مثلا خیلی براتون مهمه😂)

سلام گلای تو خونه چه میکنید با کرونا؟

من از این دوران خونه نشینی راضیم چون به شدت تونستم به کلی کارای عقب مونده برسم یکیش خوندن کتابایی بود که توی کتاب خونه خاک میخورد...

‌کتاب پاستیل های بنفش تعریفشو خیلی شنیده بودم ولی بعد از خوندش فهمیدم من از این کتاب خیلی خوشم نیومده:/ راستش زندگی پسر داستان کاملا متفاوت زندگی من بود من این تغیر دوست داشتم چون زندگی کاملا جدیدی رو تجربه میکردم...

من بهش نمره از ده شش میدم و واسه کسانی که این کتابو خوندن و خوششون اومده احترام قائلم:)

کتاب فرشته ها هم عاشق میشوند رو شروع کردم ، صفحه های اولشو که میخوندم قلبم تند تند میزد نه به خاطر هیجان فقط به خاطر عمق ناراحتی و عاشقی:)

نمیخوام پیاز داغشو زیاد کنم ولی انقدر ناراحت شدم که نمیخواستم ادامه بدم کتابو ولی حس کنجکاوی که چی شده باعث شده تا الان چهار فصلشو بخونم:)))

 

بیشتر از یک ماهه نرفتم مدرسه و هر دفعه که حرف از درس و مدرسه میشه به مامان میگم:چرا من دلم واسه هیچ کدوم از معلما تنگ نشده؟:)

مطمئنم هزاران دانش اموز دیگر هم همین حس علاقه رو به معلماشون دارن😂

بیشتر از هر چیزی دلم واسه بیرون رفتن با رفیقام و بغل کردنشون تنگ شده:)))

این دوران که بیشتر میتونم خلوت کنم با خودم و ببینم چند چندم کلی افکار پریشون و سوالای بی جواب هم میاد سراغم که مامان جان دونه به دونشو واسم باز میکنه بعد که فعمیدم دوتایی جمعش میکنیم:)

+یه سوال :شخص شما بدون چه چیزی یا چه کسی شما نیست؟

منظورم فهمیدید؟

مثلا:زلال بدون چه چیزی یا چه کسی زلال نیست؟

خب این سوال کلی ذهن خودمو درگیر کردو هنوزم جوابشو پیدا نکردم:/شما راجب خودتون میدونید؟

 

پ ن :کمی از من که اون بالای وب میدرخشه رو عوض کردم کلی کلی هم دوسش دارم برید ببینید:)

 

زلال:) ۳ ۴

حاج قاسم

پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند؛اما حقیقت آن است که زمان مارا با خود برده است و شهدا مانده‌اند.

آسید مرتضی آوینی :)

 

شهادتت مبارک مرد بزرگ :)

شهادتت مبارک ذوالفقار علی :)

 

فقط اینکه چهلمشون میوفته بیست و دو بهمن ❤️

 

 

انقدر سنگین بود که به سختی باورم می‌شد :(

۷

آنه شرلی ~.~

هی تعریف انه رو میکردن جلوم هی میگم نه بابا حالا به این قشنگی هم که نیست راستش خودمو گول میزدم چون حوصله خوندن کتاب نداشتم وگرنه این همه ادمو دروغ😂(نمی‌دونم ایموجی های خود گوشی برای شما میاد یا نه)

یه روز ابجیم گفت:زلال تو آنشرلی رو دیدی؟خیلی قشنگه اصلا خیلی مهربونه ،من هر وقت میبینم یاد تو میوفتم برو سریالشو ببین :)

گفتم باشه ولی بازم فکر نمیکردم قرار باشه سریالش منو جذب کنه 🤷🏻‍♀️

فرداش که با مامان جان داشتیم توی فیلیمو جانِ عزیز دل میگشتیم و دنبال یه فیلم خوب بودیم مامان گفت :سرچ کن ببین انه رو داره سرچ کردم و بعلت داشتن •.•

شروع کردیم به دیدنِ قسمت اول و من دو روزه یه فصلشو تموم کردم :)

و فوق العاده بود^•^

 

زلال:) ۷ ۶
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان