پویش درخواست از بیان برای توسعه خدمات وبلاگ :)

هممون چون عشق به نوشتن داریم اومدیم اینجا و باید یه مکان خوب بی نقص در اختیار داشته باشیم:)

بیان کلی خدمات قشنگ و مفید داره اما من خودم دو تا مشکل دارم :)
اول اینکه پیدا کردن قالب کار سختیه و تنوع قالب های خود بیان کمه. 
و دوم، کاش میشد وبلاگ هایی که توی  سامانه های دیگه فعالیت میکنن رو هم دنبال کنیم:)
ممنون از دعوت پرتو عزیزم❤️
دعوت میکنم از همه کسایی که توی بیان فعالیت دارن و این مطلب رو میخونن^~^
زلال:) ۳ ۹

زندگی هنوز در جریان است:)

تو این هفته خیلی حالم بد بود و همش عصبی بودم...دلم میخواست یکی رو بزنم و فکر میکردم با این کار اروم میشم...

تا دیروز که تصمیم به یه سفر خارج از شهر تو طبیعت گرفتیم :)

یکی از بهترین سفرهام و با ارامش ترین سفر هام بود ولی من دقیقا اون موقع هایی که تنهاییروی تاب نشسته بودم یه کم نور خورشید و یه باد ملایم هم بود و شعر های فاضل نظری را بیت به بیت میخواندم فهمیدم هنوز زندگی پر از قشنگیه و امیده...

 

پ ن :ولی یه گربه اونجا بود کلی بهم استرس وارد میکرد میترسیدم یهو از پشت بپره روم:(بقیه هم مسخرم کردن...

 

زلال:) ۶ ۵

پدر،عشق و پسر :)

پدر،عشق و پسر 




یکی از قشنگ ترین کتاب هایی که خوندم:)
دوستانی که کتاب از اقای مهدی شجاعی خوندن میدونن چی میگم خیلی قلمشون قشنگ و جذابه:)
از زبان اسب حضرت علی اکبر(ع) برای مادرشون که توی ده مجلس از چگونگی رسیدن عقاب(اسب حضرت)به حضرت علی اکبر (ع) تا شهادتشون رو تعریف میکنن ...
خیلی نمیخوام داستانش رو تعریف کنم و جذابیتش به اینه که خودتون بخونیدش و باهاش گریه کنید:)
کتاب پدر،عشق و پسر:)
نوشته سید مهدی شجاعی.
انتشارات کتاب نیستان...
به شدت پیشنهاد میشود^^

پ ن : نظر نمیدین منم نظرات رو بستم:(

زلال:) ۹

فوتبال...

همیشه یکی از سوال های مهم زندگیم درباره خودم این بود که:من چرا انقدر فوتبالی ام؟
اول من داداش ندارم :)اصلا فوتبال بازی نکردم حالا نمیشه گفت اصلا ،خیلی زیاد دوبار اونم شاید .
بابام خیلی فوتبالی نیست و اصلا تیم مورد علاقش با من فرق داره:|
مامانم هم ضربه شدیدی از فوتبال دیدن من خورده .
یه بار فوتبال ایران و یادم نمیاد کجا رو داشت،من داشتم نگاه میکردم و گوشی مامانم هم دستم بود داشتم بهش ور میرفتم بعد یهو ایران گل زد من از شدت خوشحالی گوشی از دستم پرت شد و خورد به پایه مبل و صفحش شکست... 

پ ن :قهرمانی پرسپولیسمون مبارکمون باشه:)

پ ن 1:اونشب که گوشی شکست ادامه فوتبالو اصلا نگاه نکردم ولی بعدش یه گل دیگه هم زدیم و بازی رو هم بردیم:|


زلال:) ۶ ۵

گذاشتمش کنار:)

خب اینکه بخوای یه چیزی که توی زندگیت هست رو خیلی سریع ببری بیرون فوق العاده سخته...
من این کارو کردم :)
چیزی که شب و روزمو باهاش میگذروندمو رو راحت شستم گذاشتم کنار...
این کار خیلی سخت بود خیلی:(اگه به خود،خودم باشه هنوز دوست دارم اونو داشته باشم.
اما به خاطر صحبت ها و بحث های بسیار با مامان جان و خواهر جانا و...که میدونم صلاحم رو میخوان گذاشتمش کنار ...
حس معتادی رو دارم که ترک کرده:(
خلاصه بگذریم ،هنوز نتونستم چیز جایگزینی براش پیدا کنم:(
پ ن : میتونید فکر کنید یه سرگرمی که الان یه نو جون بهش احتیاج داره.
پ ن 2:کار خلافی انجام ندادما.
پ ن 3 :دلم میخواد گریه کنم.
پ ن 4: تازه شنبه امحتان علومم دارم،از علومم بدم میاد :\ 

زلال:) ۵ ۳

برای هم دعا کنیم:)

بیاید برای همدیگه دعا کنیم تا به حاجت های قشنگ و رنگا رنگمون برسیم...
اولین دعای همون که ظهور آقاست...اصلا من میگم دیگه اگه اقا بیاد مگه ما چیز دیگه ای هم میخوایم؟چقدر دنیای بعد ظهور قشنگه :)
دومین دعا هم سلامتی برای مادر پدر ها و همه مردم عزیز کشور اصلا همه مردم جهان به جز ترامپ:)
بیاید همگی دعاکنیم  دیگه هیچ جنگی نباشه و همه با صلح زندگی کنند:)
بیاید دعا کنیم برا اون بچه ای که شبا تو خیابون میخوابه...
برای اون بچه ای که مامان و باباش از هم جدا شدنند و این بچه داره تاوان میده:(
دعا کنیم همه زندگی ها کلی قشنگ ادامه پیدا کنه:)
همه به آرزو هاشون برسن و هدف هاشون رو لمس کنند...

برا منم دعا کنید:)
چند تا دعای قشنگ بنویس...


زلال:) ۱ ۳

نفس:)

نفس


روز قبلش توی کلاس دست یکی از بچه ها دیدم ،از اسم کتاب و نویسنده اش چیزی دستگیرم نشد فقط به خاطر طراحی جالبش که مثل گوشی بود و کلی برام دلبری کرد جذبش شدم .

فرداش با دختر خاله جان ها رفتیم نمایشگاه به دختر خاله ف گفتم که یه کتاب دلبر با این خصوصیات دیدم و دوست دارم بخرم ...

از کنار انتشارات تلاوت آرامش که رد میشدیم یهو ف جان کتاب رو نشونم داد و من...:)

یه درصد هم احتمال نمیدادم که پیداش کنم ،طرف کتاب رفتم اصلا به موضوع کتاب دقت نکردم فقط داشتم تو دلم قربون صدقش میرفتم و این شد که اولین کتابی که تو نمایشگاه خریدم شد نفس جان...

از خود نمایشگاه دلم داشت پر میکشید واسه خوندنش همینم شد که تا الان از کتابایی که از نمایشگاه گرفتیم فقط نفس رو خوندم ،اما میخوام بگم داستانش هم مثل طرحش خیلی قشنگ بود و کلی از سوال های منو جواب داد ،هدف هام رو یکم تکون داد و ...

کتاب نفس:)

خاطرات لیلا.غ 

نوشته:بهزاد دانشگر 

مدیر هنری و طراح جلد:مجید زارع 

به شدت برای نو جوانان پیشنهاد میشه:)

زلال:) ۸ ۴

زلالم:)

نمیدانم از کجا پیدا شدی...یهو زلال آمد در زندگیم ،میدانی زلالم شاید یکی از آرزو هایم این است که تو رو بغل کنم و آنقدر به خودم فشار بدم که دوباره در من محو شوی...

زلال زندگی من،حتی اگه اسم خود را فراموش کنم اسم تو را از یاد نخواهم برد :)

ای که از همه چیزم با خبری،دوستت دارم...

وزلالی که برای من مینویسد تا حالم بهتر شود:)

زلال:) ۲ ۴
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان