زلال نوشت:)1

دخترکی خرد سال ز من پرسید:چه میکشی در نوجوانی؟

 شیرین است ایا؟

در پاسخ گفتم:نوجوانی شیرین است گر مدارا کنی با چند چیز.دخترک کنجکاو خواست بداند آن چند چیز را...

بگفتم:برای خود قوانین تصویب کن ،برای خودت ارزش قائل باش،از لحظه لحظه زندگیت استفاده بِه کن و سخن بزرگان را راه نمای زندگیت قرار بده ابتدا بزرگان خود را بشناس...

کتاب بخوان ،کتاب بخوان و کتاب بخوان اما در کنار درست و بدان هرچه برای درست میکنی برای خودت میکنی ،به پدر و مادرت احترام بگذار و برای انتخاب دوستت هرچه دقت در خود داری بگذار...

دخترک که در اواخر خرد سالی  سر میکرد رفت تا از لحظه های راختیش لذت ببرد...

زلال:) ۴ ۶

زلالم:)

نمیدانم از کجا پیدا شدی...یهو زلال آمد در زندگیم ،میدانی زلالم شاید یکی از آرزو هایم این است که تو رو بغل کنم و آنقدر به خودم فشار بدم که دوباره در من محو شوی...

زلال زندگی من،حتی اگه اسم خود را فراموش کنم اسم تو را از یاد نخواهم برد :)

ای که از همه چیزم با خبری،دوستت دارم...

وزلالی که برای من مینویسد تا حالم بهتر شود:)

زلال:) ۲ ۴
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان